
او بی درنگ به ته گودال پرتاب شد و مرد.
اما قورباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد.
بقیه قورباغه ها فریاد می زدند که دست از تلاش بردار.
اما او با توان بیشتری برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد و بالاخره از گودال خارج شد.
وقتی از گودال بیرون آمد بقیه قورباغه ها از او پرسیدند:مگر تو حرف های ما را نشنیدی؟
بعدا معلوم شد که قورباغه ناشنوا بوده و در واقع او در تمام راه فکر می کرده دیگران او را تشویق می کردند.
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: آرام کده, داستان, زیبا, ,
